تنها راه رهایی، گذار انقلابی با آلترناتیو جمهوریخواهی دموکراتیک ملی است
در پی شکست تاریخی اصلاحطلبی در ایران، امروز شاهد ظهور گفتمان جدیدی بهنام «تحولخواهی» هستیم؛ جریانی که با ادعای «گذار مسالمتآمیز به دموکراسی»، در ساختار فعلی، موجب میشود بحران مشروعیت نظام تا حدی برطرف و مسیر سرنگونی را منحرف سازند. اما آیا این جریان واقعاً بهدنبال گذار از جمهوری اسلامی است یا بهدنبال تثیت شرایط حیات سیاسیش را در پوست اندازی رژیم میبیند؟ پاسخ روشن است: «تحولخواهی در ساختار فعلی رژیم»، چیزی جز بازسازی منطق شکستخوردهی اصلاحطلبی نیست.
اصلاحطلبی تا تحولخواهی در واقع استمرارطلبی در لباسی نو است. اصلاحطلبی در ایران هرگز پروژهای برای عبور از جمهوری اسلامی نبوده است. نقطه آغاز آن با هاشمی رفسنجانی و تثبیت قدرت اقتصادی سپاه، گره خورده بود. این روند، در دوران خاتمی به اوج رسید، اما نه برای مردم، بلکه برای تثبیت پایههای نظام و مدیریت بحران مشروعیت آن. خاتمی پس از دو دوره ریاستجمهوری، مردم امیدوار به اصلاحات را «منتظران قهرمان» خواند و با این اعتراف، آخرین توهم را نیز از میان برداشت. اصلاحات نهتنها کار نکرد، بلکه مانعی در برابر انقلاب شد.
تحولخواهی، امروز، همان پروژه است در لباسی تازه. این جریان، با بازتولید شعار «گذار مسالمتآمیز به دموکراسی»، در ساختار سیاسی فعلی، در پی آن است که مسیر سقوط رژیم را منحرف کند. در حالی که ساختار ولایت فقیه، سپاه، و شبکهی امنیتی رژیم از بنیاد ضد تغییرند، شعار «گذار مسالمتآمیز به دموکراسی» در ساختار فعلی، عملاً مردم را خلع سلاح میکند و نیروهای خواهان دگرگونی بنیادین را به تعویق و بیعملی سوق میدهد.
واقعیت آن است که اصلاحطلبان و تحولخواهان در ساختار سیاسی فعلی، در کنار نیروهای امنیتی و نظامی، به ستون چهارم بقای جمهوری اسلامی بدل شدهاند. آنها با روندی که در پیش گرفته اند، از درون بدنهی مدنی، مسیر براندازی را منحرف کرده و با زبان «عقلانیت»، «آرامش»، و «گفتوگو» مردم را به ماندن در چارچوب نظم فاسد موجود تشویق میکنند.
جریان تحولخواه، با آویختن به پوستهای از ملیگرایی و مقاومت، سعی دارد شکست رژیم را بر دوش مردم بیندازد و مسئولیت جنایات را پنهان کند. این همان ملیگرایی دولتی است که نه در خدمت ملت، بلکه در خدمت بقای ساختار قدرت است.
در شرایطی که جمهوری اسلامی ماهیتاً نظامی سرکوبگر و امنیتی که با ایدئولوژیک جهل پرور با ستونهایی چون سپاه، بیت رهبری و نظام اقتصادی رانتی است، طرح «گذار آرام» چیزی جز دعوت به بیعملی نیست.
تحولات منطقهای و نقش جمهوری اسلامی در جنگهای نیابتی نیز روشنتر از همیشه نشان میدهد که این رژیم منبع بحران و جنگ است، نه قربانی آن. رهبران رژیم، بهصراحت، نابودی یک کشور دیگر عضو سازمان ملل را هدف خود اعلام کرده و با تأمین مالی و تسلیحاتی نیروهای نیابتی، جنگی دائمی را در منطقه به پیش برده است.
در چنین شرایطی، شعار «نه به جنگ و نه به جمهوری اسلامی» فقط زمانی معنا پیدا میکند که جمهوری اسلامی دشمن اول مردم و صلح معرفی شود. در غیر این صورت، «نه به جنگ» به ابزاری برای تطهیر رژیمی تبدیل میشود که خود، عامل اصلی جنگ و ویرانی است.
ستون چهارم رژیم،
در کنار نهادهای رسمی قدرت و سرکوب، اصلاحطلبان حکومتی، تحولخواهان بیعمل، «ستون چهارم» را تشکیل میدهند که قدرت ضد انقلاب در حال عمل است. در این ستون، رهبران خودخوانده اپوزیسیون، که مأموریت دارند از درون جامعه مدنی، مسیر انقلاب را منحرف کنند. آنان با چشم امید به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بازماندههای رژیم، در رویاهای خود بهدنبال ایفای نقش در 《نظم آینده》 هستند. گویی که مسئله، صرفاً تعویض چهرههای نظام است نه تغییر ساختار. این نیز تلاشی برای بقای رژیم با چهرهای جدید است.
این رهبران خودخوانده ایجاد بحران دیگری در اپوزیسیون بوجود میآورند، «بحران آلترناتیو». متاسفانه بخشی از نیروهایی خودکامه که نام جمهوریخواهی را نیز یدک میکشند، در عمل مردم را کنار گذاشتهاند. این نیروها و رهبران خودخوانده، جمهوریت بدون مردم و اپوزیسیون بدون سازماندهی میخواهند که تنها به بازتولید استبداد خواهد انجامید. این شکاف، بیاعتمادی مردم را عمیقتر کرده و نیروهای واقعی تغییر را به حاشیه رانده است.
انسداد گفتمان و قطبیسازی توسط ستون چهارم خطری است در مقابل مسئولیت راهبری جمهوریخواهان سرنگونطلب بوجود آوردهاند.
یکی از مخاطرات امروز، قطبی شدن ناسالم فضای اپوزیسیون و بنبست گفتمان انقلابی است. اما ریشهی این انسداد، نه در صراحت گفتمان سرنگونی، بلکه در غیبت یک نیروی رهبریگرای دموکرات است. جمهوریخواهان دموکرات سرنگون طلب این ظرفیت را دارند که با اتکا به مردم، نه نیروهای امنیتی یا خارجی، مسیر گذار به حکومتی آزاد، سکولار و ملی را سازمان دهند. آنچه امروز مانع آنهاست، حاشیهنشینی تحمیلی و سیطره گفتمانهای بیعمل بر فضای رسانهای است. اکنون زمان خروج از حاشیه و پذیرش مسئولیت تاریخی و عبور از هیمنه پوشالی رژیم است.
در بستر تحولات داخلی و منطقهای، نظام جمهوری اسلامی در عمیقترین بحران مشروعیت و کارآمدی خود فرو رفته است. جنگ یا بحرانهای خارجی، با همه هزینههای انسانی، ماهیت پوشالی رژیم را برای بسیاری از مردم آشکار کرده است. امروز، نهتنها بازگشت به وضعیت پیش از جنگ ممکن نیست، بلکه رژیم از ثبات ساختاری نیز فاصله گرفته است.
اصرار بر گذارهای بیخطر در این شرایط، تنها موجب احیای توهم و بازسازی چهرهی نظام میشود. باید این بحران را به فرصت تبدیل کرد.
هم میهمان، انقلاب معنادار، سازمانیافته، با محوریت جمهوریخواهان سرنگون طلب یک ضرورت واقعی است. گذار واقعی از جمهوری اسلامی، تنها از مسیر یک انقلاب سازمانیافته و معنادار ممکن است. انقلابی که توسط نیروهای دموکرات، ملی و عدالتمحور هدایت شود، نه جنگطلبان خارجی، نه اصلاحطلبان حکومتی و نه تحول طلبان درون رژیمی یا رهبران خودخوانده توهمزده. جمهوری اسلامی نه اصلاحپذیر است و نه فروپاشیدنی بدون فشار مردمی. جمهوریخواهی بدون مردم، همان استبداد در شکل تازه است.
تنها یک خیزش متکی بر ارادهی ملی، رهبری دموکراتیک و برنامهی جایگزین است که میتواند:
۱- تمامیت ارضی کشور را حفظ کند.
۲- دموکراسی مبتنی بر رأی آزاد مردم را برقرار سازد.
۳- حکومت قانون، عدالت اجتماعی و سکولاریسم را نهادینه نماید.
امروز زمان آن است که جمهوریخواهان دموکرات سرنگون طلب از حاشیه با انسجام و اتحاد در عمل به عرصه سیاسی و اجتماعی بیایند و گفتمان و بدیل خود را تبیین کنند. آنان میتوانند با سازماندهی اجتماعی و رهبری عملی، مسیر سرنگونی و گذار دموکراتیک را در دست گیرند.
آنچه در پایان میتوانم بر آن تاکید کنم، گذار قاطع و انقلابی است. باید تاکید کنیم، جمهوری اسلامی اصلاحپذیر نیست. «گذار مسالمتآمیز به دموکراسی»، در ساختار فعلی، تنها ابزار تأخیر در پیروزی و رهایی مردم است. تا زمانی که مردم به بدیلی مردمی، آزادیبخش، عدالتمحور و مستقل باور نیاورند، انقلاب مردمی بوجود نخواهد آمد. برای بدست آوردن اعتماد از دست رفت مردم، انقلابیون واقعی باید بدیل جمهوری اسلامی را تبیین و به مردم معرفی کنند.
تنها گذار انقلابی با محور جمهوریخواهان دموکرات ملی میتواند ایران را به آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی، رفاه و آسایش واقعی رهنمون کند.
اکبر کریمیان
09/07/2025
0 Comments