یکی از مهمترین پرسشهایی که فیلسوفان سیاست در سرتاسر تاریخ بدان اندیشیدهاند، پرسش از بهترین نوع نظام سیاسی است و یکی از مشهورترین شیوههای حکومتی مرسوم در گستره تاریخ نیز دموکراسی است. چنانکه، بسیاری از متفکران سیاسی بر این باورند که فلسفه سیاست اساسا با بحران دموکراسی آتن پدیدار شد. از همینرو، این مقاله در پی آن است تا نشان دهد دموکراسی در قیاس با دیگر شیوههای زمامداری مرسوم هرگز نوعی نظام برتر و شایسته نبوده است و با نقادی فیلسوفان سیاست به شهرت رسده است. چنانکه، دموکراسی همواره با نقادی منتقدان سترگی همچون افلاطون و ارسطو در یونان باستان و نویسندگان مقالات فدرالیست، هگل، توکویل و میل در دوران جدید روبرو بوده است. از اینرو، آنها با نگرشی نقادانه به واکاوی خطرات دموکراسی نظیر ستمگری اکثریت، زورگویی عرف و پوپولیزم پرداختند و همین نگرش نیز به اعتلا و شهرت دموکراسی افزود، آنگونه که این شیوه زمامداری در قرن بیستم به محبوبترین شیوه حکومتداری تبدیل شد.
خلاصه ماشینی:
بنابراین، میتوان دیدگاه افلاطون در باب حکومت و حکمرانی در جامعه را که شالوده اغلب استدلالهای او را در سنجش دموکراسی نیز شکل میدهد، بطور خلاصه چنین بیان کرد: «1- حکمرانی نوعی حرفه و مهارت است، 2- حکمرانی، رویهای عقلانی، برای سپردن به متخصصان است، 3- در یک دموکراسی مردم حکمرانند، 4- مردم فاقد مهارت و تخصصاند، در نتیجه؛ دموکراسی غیرعقلانی است» (Wolff, 2002: 29-30)، و این ظاهرا استدلال نیرومندی است که به باور متفکران فلسفه سیاست از جانب افلاطون علیه دموکراسی به نوعی طرح شده است. 1-2- هابز تامس هابز (1588-1679)، فیلسوف کلاسیک و نامدار سیاست در فصل نوزدهم لویاتان که بسیاری آن را نخستین اثر سترگی میدانند که در تاریخ فلسفه سیاست جدید به زبان انگلیسی نوشته شده است، تحت عنوان «گونههای گوناگون نظام سیاسی و دستیابی به حاکمیت از طریق جانشینی» به نقد دموکراسی پرداخته است: «تنها سه نوع حکومت ممکن است وجود داشته باشد، بدین دلیل که نماینده دولت نیازمند یک شخص یا بیشتر است، اگر حکومت در دستان یک شخص یا فرد باشد، در آن صورت حکومت فردی یا پادشاهی خواهد بود و زمانی که در دست یک مجمع یا گروه همگانی باشد که دور هم جمع میشوند، آن وقت حکومت مردمی یا دموکراسی است و مادامی که در دست یک مجمع یا تنها برخی افراد و کسان باشد، آن آریستوکراسی نامیده میشود.
ادیث مراجع استنادات