از داود احمدلو :
سالیان سال و حتا تا به امروز ، گروه های جمهوری خواه مخالف رژیم اسلامی ، از یکدیگر سوأل میکنند که چرا ما نمی توانیم با یکدیگر متحد شویم؟ بدون اینکه هر کدام از آنها هرگز این سوأل را از خود کرده باشند که ، چرا ما خودمان نمی توانیم با دیگرانی که حتا همانند ما می اندیشند به یک ائتلاف برسیم ؟ به نظر نگارنده دلیلش اینست که به خود ، باور مطلق داریم و خود را بدون اشکال دانسته و مشکل را در نزد دیگران دنبال میکنیم .
احمدل
دلایل زیادی وجود دارد که تا به امروز همراهان زیادی در حد توان خودشان آنها را بر شمارده اند ، من هم به شخصه به چند مورد اشاره میکنم که شاید تا به حال به آنها توجه کمتری شده باشد؟
دلایل عدم توافق با دیگر جمهوری خواهان :
۱. اختلافات عمیق ایدئولوژیک
۲. رقابتهای تاریخی و بیاعتمادی متقابل
٣.پراکندگی سازمانی
۴.سرکوب توسط رژیم
۵. نبود یک رهبر ملی (یا یک گروه مورد اعتماد همه ) و کاریزماتیک و متحدکننده
۶. فشارهای خارجی و نفوذ قدرتهای خارجی
۷. پادشاهی خواهان مشروطه (یا طرفداران آقای رضا پهلوی ) به عنوان عامل اختلافبرانگیز
۱-وقتی به عمق اختلافات ایدئولوژیک نگاه میکنیم ، در ابتدا می بینیم که همگی مخالفان رژیم اسلامی خواستار سرنگونی آن میباشند ، اما مشکل اصلی اینست که در مورد نوع حکومتی که باید جایگزین آن شود (حتا در بعضی مواقع بسیار شعارگونه )، نظرات بسیار متفاوتی دارند.
به عنوان مثال:
– جمهوریخواهان سکولار (یا لائیک ) معتقدند که دین نباید هیچ نقشی در حکومت داشته باشد و سیستم جدید باید کاملاً بر اساس اصول دموکراسی و جدایی دین از سیاست باشد.
– از سوی دیگر، برخی دیگر از جمهوریخواهان، گرچه به دموکراسی اعتقاد دارند، اما هویت فرهنگی و تاریخی ایران را مهم میدانند و ممکن است بخواهند عناصری از این هویت، حتی شامل برخی جنبههای دینی یا سنتی، در ساختار جدید حفظ شود.
– همچنین اختلافاتی میان ملیگرایان، که بیشتر بر هویت و یکپارچگی ایران تأکید دارند، و جناحهای چپگرا، که اولویتشان حقوق اجتماعی، اقتصادی و مبارزه با نابرابری است هم وجود دارد.
این اختلافات ایدئولوژیک باعث میشود که توافق روی یک برنامه مشترک یا حتی هدفگذاری کوتاه مدت دشوار شود. هر گروه نگران این است که دیدگاهها یا منافعش در سیستم آینده نادیده گرفته شود، بدون اینکه حتا از خود سوأل کند ما که هنوز در اول راه ایم و تمامی حرکت هایی که تا به حال انجام داده ایم بجز چند خط نوشتاری بر روی صفحات چیز دیگری نبوده ، حتا بر سرنگونی رژیم در کوتاه مدت هم زیاد خوشبین نیستیم ، نیرویی هم برای براندازی رژیم نداریم که به میدان بیاوریم ، پس چگونه میتوانیم فقط نگران جایگاه مان در رژیم آینده ایران باشیم بدون اینکه تأملی هم برای جایگاه دیگران در این آینده در نظر گرفته باشیم ؟
در نتیجه تا زمانی که این گروهها بجای نگرانی آینده شان ، نتوانند بر سر اصول اساسی مانند دموکراسی، حقوق بشر و روشهای گذار به توافق برسند، امکان ایجاد یک ائتلاف گسترده و منسجم وجود نخواهد داشت.
۲-رقابتهای تاریخی و بیاعتمادی متقابل در تاریخ سیاسی ایران، حتی در میان مخالفان، پر از رقابت و تنشهای طولانیمدت بوده که منجر به بیاعتمادی عمیق میان گروههای مختلف شده است.
از آنجمله اختلافات تاریخی:
برخی از گروههای اپوزیسیون، دیگر گروهها را به خاطر نقش شان در وقایع مهم تاریخی سرزنش میکنند.
– مثلاً سلطنتطلبان، نیروهای چپ و اسلامگرایان میانهرو را به خاطر همکاری در سرنگونی نظام پهلوی در سال ۱۳۵۷ مقصر میدانند.
– از سوی دیگر، نیروهای چپ، برخی از ملیگرایان یا سلطنتطلبان را به خاطر همکاری با قدرتهای خارجی یا سرکوب جنبشهای مردمی در دوره پهلوی متهم میکنند،
در نتیجه این رقابتهای تاریخی طولانی مدت باعث بی اعتمادی شده تا حدی که همه گروه ها یکدیگر را فقط با سوءظن نگاه میکنند.
– برخی گروهها معتقدند که همکاری با دیگران منجر به خیانت یا تسلط یک جناح خاص بر آینده کشور خواهد شد.
– این بیاعتمادی گاهی آنقدر عمیق است که حتی در مواردی که هدفی مشترک “مثل سرنگونی رژیم اسلامی “ وجود دارد، نمیتوانند به توافق برسند.
این شکافها و رقابتهای تاریخی، امکان ایجاد یک گفتوگوی سازنده یا همکاری واقعی را میان گروههای اپوزیسیون بسیار دشوار میکند. حتی اگر برخی گروهها بخواهند متحد شوند، گذشته و اختلافات قدیمی همچنان مانند یک مانع بر سر راه آنها باقی میماند.
در نتیجه بدون کنار گذاشتن این بیاعتمادی و یافتن راهی برای گفتوگوی صادقانه و شفاف درباره گذشته، ائتلافی پایدار میان این گروهها ممکن نخواهد بود.
۳. پراکندگی سازمانی
مشکل اصلی در این بخش، نبود یک ساختار مرکزی و منسجم در میان مخالفان است. هر گروه به صورت مستقل عمل میکند و معمولاً اهداف خاص خود را دنبال میکند.
– عدم حضور در داخل کشور:
بیشتر گروههای مخالف در خارج از کشور مستقر هستند و به دلیل فاصله جغرافیایی، ارتباط آنها با مردم ایران محدود است و به جرأت میتوانم بگویم که حتا در شناخت فرهنگ و عادات جامعه امروز ایرانی هم کمی دچار مشکل میباشند . این موضوع باعث میشود که بسیاری از ایرانیان داخل کشور این گروهها را نماینده واقعی خود ندانند.
از آنجمله ،
– تضاد منافع:
برخی از این گروهها منافع منطقهای یا ایدئولوژیک خاصی دارند و حاضر نیستند این منافع را برای دستیابی به یک هدف مشترک کنار بگذارند.
– نبود یک رهبری (یا یک گروه رهبری )مرکزی:
هیچ رهبری که بتواند تمام گروهها را زیر یک چتر واحد جمع کند و یا حداقل اعتماد همگی را بدست آورد وجود ندارد. هر گروه خود را رهبر میداند و این باعث میشود که هماهنگی میان آنها دشوار شود.
در نتیجه این پراکندگی و نبود انسجام سازمانی، توانایی مخالفان را برای ایجاد یک نیروی قدرتمند و هماهنگ علیه رژیم به شدت کاهش میدهد.
۴. سرکوب توسط رژیم
رژیم اسلامی از ابزارهای مختلفی برای تضعیف و از بین بردن مخالفان استفاده میکند. این سرکوب نهتنها در داخل کشور، بلکه در میان گروههای خارج از کشور نیز اعمال میشود.
از آنجمله :
– نفوذ به سازمانها:
رژیم معمولاً در سازمانهای مخالف، بهویژه در خارج از کشور، نفوذ میکند تا اختلاف ایجاد کرده و آنها را از درون تضعیف کند.
– دستگیری و تبعید:
فعالان و رهبران مخالف در داخل کشور به شدت تحت تعقیب قرار میگیرند. بسیاری دستگیر شده یا مجبور به ترک کشور میشوند، که این امر ارتباط آنها با مردم داخل ایران را دشوار میکند.
– سرکوب گسترده اعتراضات:
رژیم با استفاده از نیروهای امنیتی و اطلاعاتی، اعتراضات مردمی را سرکوب میکند و مانع از گسترش آنها میشود و به هر قیمتی که باشد سعی در پراکندگی معترضین مینماید ، بنابراین میتوان گفت که این سرکوب های شدید، توانایی مخالفان برای سازماندهی و ایجاد یک جنبش موثر را به شدت محدود میکند و حتا با اعدام چند تن از جوانان مخالف، سعی در ایجاد رعب و وحشت مینماید تا مبادا مخالفین به فکر تجمعی دوباره باشند.
۵. نبود یک رهبر یا کادر رهبری کاریزماتیک و متحدکننده
یکی از مهمترین عوامل در تشکیل یک ائتلاف موفق، عدم حضور یک رهبر یا یک گروه رهبری است که بتواند اختلافات ایدئولوژیک و تاریخی را کنار بزند و گروهها را متحد کند. در حال حاضر چنین رهبری در میان مخالفان رژیم وجود ندارد.
جزئیات:
– هستند رهبرانی که از پتانسیل بالایی برای برخورد با رژیم دارند ، اما متاسفانه با عدم پذیرش از طرف دیگر گروه ها مواجه میباشند ، (متأسفانه همانطوری که قبلا اشاره شد ، هر گروهی خود را رهبر میداند و این تک روی عامل اصلی این پذیرش میباشد :
برخی از رهبران که در خارج از کشور فعالیت میکنند، به دلیل دور بودن از واقعیتهای داخل ایران یا سوابق گذشته خود، مورد پذیرش عمومی قرار نمیگیرند.
بسیاری از رهبران گروها تنها نماینده یک جناح یا ایدئولوژی خاص هستند و نمیتوانند حمایت گروههای دیگر را جلب کنند.
– نبود چهرهای ملی:
کمبود یک چهره ملی همه گرا یکی از بزرگترین چالش های تاریخ معاصر ایران میباشد ، کمتر چهرهای وجود داشته که بتواند نماد اتحاد ملی باشد و این فقدان همچنان ادامه دارد.
و تا زمانی که یک رهبر کاریزماتیک و مورد اعتماد اکثریت خود را معرفی و یا به قولی ظهور ننماید ، گروههای مخالف همچنان پراکنده و ناهماهنگ باقی خواهند ماند.
۶. فشارهای خارجی و نفوذ قدرتهای خارجی
حضور قدرتهای خارجی در میان مخالفان رژیم، اگرچه گاهی از نظر مالی یا سیاسی کمککننده است، اما اغلب باعث ایجاد اختلافات داخلی میان گروهها میشود.
به عنوان مثال،
• حمایت خارجی و بیاعتمادی داخلی:
گروههایی که از حمایت مالی یا سیاسی قدرتهای خارجی برخوردارند، معمولاً از سوی دیگران متهم به خیانت یا وابستگی میشوند.
برخی قدرتهای خارجی، برای حفظ منافع خود، عمداً باعث ایجاد شکاف در میان مخالفان میشوند که حتمن در زمانش از آنها صحبت خواهد شد (البته در این بحث نیازی به ذکر نام این کشور ها نمی بینم و این بحث بسیار پیچیده و اختصاصی است که میبایست از تجربه همگی یاران جمهوری خواه استفاده شود ) .
• نگاه مردم به حمایت خارجی:
بسیاری از مردم داخل ایران به گروههایی که بیش از حد به حمایت خارجی متکی هستند، اعتماد نمیکنند و آنها را نماینده واقعی خود نمیدانند.
بنابرین این نفوذ و فشار خارجی، به جای تقویت مخالفان، اغلب باعث تضعیف آنها و عمیقتر شدن اختلافات داخلی میشود.
۷. پادشاهی مشروطه به عنوان یک عامل اختلافبرانگیز
یکی از بزرگترین شکافها در میان مخالفان رژیم، اختلاف نظر بر سر جایگاه نظام پادشاهی است. این موضوع به شدت میان جمهوریخواهان و سلطنتطلبان اختلاف ایجاد کرده است.
– نگاه سلطنتطلبان:
آنها نظام پادشاهی مشروطه را به عنوان یک مدل تاریخی و باثبات برای ایران میبینند و بر بازگشت به این نظام تأکید دارند، بدون اینکه حتا لحظه ای درنگ نمایند و بیندیشند که یک رژیم سلطنتی با یک فرهنگی همانند ایران ، مدت زمان درازی بطول نخواهد انجامید و ما آنرا به یک نظام پادشاهی دیکتاتور تبدیل خواهیم کرد . محمد رضا پهلوی تحصیلاتش را در لوزان سوئیس انجام داده بود و در همان زمان نوجوانی تحت تأثیر همکلاسی هایش با دمکراسی آشنا شده بود ، که حتا در بدو ورودش به ایران ، از رفتار دیکتاتورمؤبانه پدرش متعجب بود، اما خودتان شاهد اید که ما خودمان از این جوان چه ساختیم ؟ برایش القابی نظیر شاهنشاه یعنی شاه شاهان ، بزرگ ارتشداران ، خدایگان ، آریامهر و خیلی دیگر از این دست که خودش هم از شنیدن آنها هم متعجب بود و هم مفتخر.
– نگاه جمهوریخواهان:
آنها معتقدند که نظام پادشاهی، حتی به شکل مشروطه، ضد دموکراتیک است و باید یک جمهوری بر اساس اصول دموکراسی و حقوق بشر جایگزین شود.
– نقش رضا پهلوی:
رضا پهلوی، به عنوان چهره برجسته سلطنتطلبان، اگرچه بر دموکراسی تأکید دارد، اما بسیاری از جمهوریخواهان بعلت اینکه آقای رضا پهلوی از شخصیت محکم و چه بسا صادقانه ای برخوردار نیست ، بنابراین رغبتی به همکاری با او ندارند و حتا حاضر به گفتگو با هم او نیستند (البته خود او هم جایگاهش را به مراتب بالاتر از این میبیند که در یک گفتگوی مشترک با جمهوری خواهان شرکت کند) ، شخصن از این نگاه جمهوری خواهان حمایت میکنم ، چرا ؟ به این دلیل که معتقدند که آقای رضا پهلوی هرگز صادقانه به میدان نیامد و اگر هم گهگاهی در این یا آن تلویزیون صحبت کرد فقط نگاه و بیانش این بود که اگر قرار است تغییری در ایران صورت بگیرد حتمن میبایست از طریق من باشد، و بطور کلی جمهوری خواهان و دیگر شخصیت های مطرح که وابستگی خاصی به هیچ گروهی نداشتد را در حاشیه قرار دهد.
در نتیجه این اختلاف میان سلطنتطلبان (که باعث و بانی آن فقط آقای رضا پهلوی است ) و جمهوریخواهان، مانعی جدی برای ایجاد یک استراتژی مشترک و متحد علیه رژیم است.
نهایتا روی سخنم با خودمان ، و یا بهتر بگویم ما مخالفین رژیم اسلامی است ، آیا هنوز هم معتقدیم که کشورهای اتحادیه اروپا و سازمان ملل متحد ، دلتنگ وضع مردم ایرانند و در کنار ایرانیان مخالفین رژیم اسلامی خواهند بود؟ و یا شاید با تحریم رژیم اسلامی ، ما را در براندازی این رژیم انسان ستیز یاری خواهند کرد؟ در تمامی این سالها، کشورهای اروپایی هرگز از داد و ستد هایشان با ایران کوتاه نیامده و همیشه دنبال منافعشان با ایران بوده اند و آنرا هم حق طبیعی خودشان برای حفظ منافعشان می دانند ، این ما هستیم که به بیراهه میزنیم و گمان داریم که آنها منافع مردم ایران را (با شعارهای حقوق بشری ) در نظر میگیرند ؟ اروپا و تمامی کشورهای مترقی ، از حقوق بشر حمایت میکنند اما فقط بعنوان کارت ویزیت و آنهم در مقابل دوربین ها ، در نتیجه دلبستن به آنها ما را بیش از پیش نا امید میکند و ما می بایست هدف را فقط بر روی توان خودمان استوار کنیم ، در نتیجه همکاری با دیگر نیروهای دمکراتیک چه در داخل ایران و چه در خارج ، میتوانیم خود را قوی تر و منسجم تر کرده که شاید سدی در مقابل این رژیم غیر انسانی باشیم .
سیاست علم دقیق همانند ریاضیات و فیزیک و…. نیست، به هرکجای کره زمین که برویم سرعت سقوط اشیا بدون در نظر گرفتن جاذبه زمین ۹.۸۱ متر در ثانیه میباشد (علم دقیق) ، در ریاضی برای یک الگوریتم با تمامی داده ها فقط به یک جواب مشخص خواهیم رسید و ……….، اما در سیاست بر اساس شرایط جغراسیاسی ، یک موضوع خاص در هر نقطه ای از دنیا میتواند به گونه ای دیگر تعبیر شود، خصوصا در برخورد با سیاست کشور هایی همانند ایران، می بینیم که برای یک موضوع از صبح تا انتهای روز ، در هر لحضه میبایست نسخه جدیدی بپیچیم ، در نتیجه در این چند سطر آخر ، اشاره ام به دوستانی است که معتقدند که فقط خط و استراتژی آنهاست که برای براندازی رژیم کار ساز است بس و این دیگرانند که میبایست به سمت و سوی آنها آمده و خود را با آنها تطبیق نمایند.
با کمال تأسف میتوانم بگویم که این خود باوری ۴۵ سال است که گریبان همگیمان را گرفته و هنوز هم درب بر همان پاشنه میچرخد.
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
داود احمدلو
۲۵ ژانویه ۲۰۲۵
Designed with WordPress