مشکل در نزد دیگران است یا که د…

مشکل در نزد دیگران است یا که د…

از داود احمدلو :

سالیان سال و حتا تا به امروز ، گروه های جمهوری خواه مخالف رژیم اسلامی ، از یکدیگر سوأل میکنند که چرا ما نمی توانیم با یکدیگر متحد شویم؟ بدون اینکه هر کدام از آنها هرگز این سوأل را از خود کرده باشند که ، چرا ما خودمان نمی توانیم با دیگرانی که حتا همانند ما می اندیشند به یک ائتلاف برسیم ؟ به نظر نگارنده دلیلش اینست که به خود ، باور مطلق داریم و خود را بدون اشکال دانسته و مشکل را در نزد دیگران دنبال میکنیم .
احمدل
دلایل زیادی وجود دارد که تا به امروز همراهان زیادی در حد توان خودشان آنها را بر شمارده اند ، من هم به شخصه به چند مورد اشاره میکنم که شاید تا به حال به آنها توجه کمتری شده باشد؟

دلایل عدم توافق با دیگر جمهوری خواهان :

۱. اختلافات عمیق ایدئولوژیک

۲. رقابت‌های تاریخی و بی‌اعتمادی متقابل

٣.پراکندگی سازمانی

۴.سرکوب توسط رژیم

۵. نبود یک رهبر ملی (یا یک گروه مورد اعتماد همه ) و کاریزماتیک و متحدکننده

۶. فشارهای خارجی و نفوذ قدرت‌های خارجی

۷. پادشاهی خواهان مشروطه (یا طرفداران آقای رضا پهلوی ) به عنوان عامل اختلاف‌برانگیز

۱-وقتی به عمق اختلافات ایدئولوژیک نگاه میکنیم ، در ابتدا می بینیم که همگی مخالفان رژیم اسلامی خواستار سرنگونی آن میباشند ، اما مشکل اصلی اینست که در مورد نوع حکومتی که باید جایگزین آن شود (حتا در بعضی مواقع بسیار شعارگونه )، نظرات بسیار متفاوتی دارند.

به عنوان مثال:

– جمهوری‌خواهان سکولار (یا لائیک ) معتقدند که دین نباید هیچ نقشی در حکومت داشته باشد و سیستم جدید باید کاملاً بر اساس اصول دموکراسی و جدایی دین از سیاست باشد.

– از سوی دیگر، برخی دیگر از جمهوری‌خواهان، گرچه به دموکراسی اعتقاد دارند، اما هویت فرهنگی و تاریخی ایران را مهم می‌دانند و ممکن است بخواهند عناصری از این هویت، حتی شامل برخی جنبه‌های دینی یا سنتی، در ساختار جدید حفظ شود.

– همچنین اختلافاتی میان ملی‌گرایان، که بیشتر بر هویت و یکپارچگی ایران تأکید دارند، و جناح‌های چپ‌گرا، که اولویتشان حقوق اجتماعی، اقتصادی و مبارزه با نابرابری است هم وجود دارد.

این اختلافات ایدئولوژیک باعث می‌شود که توافق روی یک برنامه مشترک یا حتی هدف‌گذاری کوتاه ‌مدت دشوار شود. هر گروه نگران این است که دیدگاه‌ها یا منافعش در سیستم آینده نادیده گرفته شود، بدون اینکه حتا از خود سوأل کند ما که هنوز در اول راه ایم و تمامی حرکت هایی که تا به حال انجام داده ایم بجز چند خط نوشتاری بر روی صفحات چیز دیگری نبوده ، حتا بر سرنگونی رژیم در کوتاه مدت هم زیاد خوشبین نیستیم ، نیرویی هم برای براندازی رژیم نداریم که به میدان بیاوریم ، پس چگونه میتوانیم فقط نگران جایگاه مان در رژیم آینده ایران باشیم بدون اینکه تأملی هم برای جایگاه دیگران در این آینده در نظر گرفته باشیم ؟

در نتیجه تا زمانی که این گروه‌ها بجای نگرانی آینده شان ، نتوانند بر سر اصول اساسی مانند دموکراسی، حقوق بشر و روش‌های گذار به توافق برسند، امکان ایجاد یک ائتلاف گسترده و منسجم وجود نخواهد داشت.

۲-رقابت‌های تاریخی و بی‌اعتمادی متقابل در تاریخ سیاسی ایران، حتی در میان مخالفان، پر از رقابت‌ و تنش‌های طولانی‌مدت بوده که منجر به بی‌اعتمادی عمیق میان گروه‌های مختلف شده است.

از آنجمله اختلافات تاریخی:

برخی از گروه‌های اپوزیسیون، دیگر گروه‌ها را به خاطر نقش شان در وقایع مهم تاریخی سرزنش می‌کنند.

– مثلاً سلطنت‌طلبان، نیروهای چپ و اسلام‌گرایان میانه‌رو را به خاطر همکاری در سرنگونی نظام پهلوی در سال ۱۳۵۷ مقصر می‌دانند.

– از سوی دیگر، نیروهای چپ، برخی از ملی‌گرایان یا سلطنت‌طلبان را به خاطر همکاری با قدرت‌های خارجی یا سرکوب جنبش‌های مردمی در دوره پهلوی متهم می‌کنند،

در نتیجه این رقابت‌های تاریخی طولانی مدت باعث بی اعتمادی شده تا حدی که همه گروه ها یکدیگر را فقط با سوءظن نگاه میکنند.

– برخی گروه‌ها معتقدند که همکاری با دیگران منجر به خیانت یا تسلط یک جناح خاص بر آینده کشور خواهد شد.

– این بی‌اعتمادی گاهی آن‌قدر عمیق است که حتی در مواردی که هدفی مشترک “مثل سرنگونی رژیم اسلامی “ وجود دارد، نمی‌توانند به توافق برسند.

این شکاف‌ها و رقابت‌های تاریخی، امکان ایجاد یک گفت‌وگوی سازنده یا همکاری واقعی را میان گروه‌های اپوزیسیون بسیار دشوار می‌کند. حتی اگر برخی گروه‌ها بخواهند متحد شوند، گذشته و اختلافات قدیمی همچنان مانند یک مانع بر سر راه آن‌ها باقی می‌ماند.

در نتیجه بدون کنار گذاشتن این بی‌اعتمادی و یافتن راهی برای گفت‌وگوی صادقانه و شفاف درباره گذشته، ائتلافی پایدار میان این گروه‌ها ممکن نخواهد بود.

۳. پراکندگی سازمانی

مشکل اصلی در این بخش، نبود یک ساختار مرکزی و منسجم در میان مخالفان است. هر گروه به صورت مستقل عمل می‌کند و معمولاً اهداف خاص خود را دنبال می‌کند.

– عدم حضور در داخل کشور:

بیشتر گروه‌های مخالف در خارج از کشور مستقر هستند و به دلیل فاصله جغرافیایی، ارتباط آن‌ها با مردم ایران محدود است و به جرأت می‌توانم بگویم که حتا در شناخت فرهنگ و عادات جامعه امروز ایرانی هم کمی دچار مشکل میباشند . این موضوع باعث می‌شود که بسیاری از ایرانیان داخل کشور این گروه‌ها را نماینده واقعی خود ندانند.

از آنجمله ،

– تضاد منافع:

برخی از این گروه‌ها منافع منطقه‌ای یا ایدئولوژیک خاصی دارند و حاضر نیستند این منافع را برای دستیابی به یک هدف مشترک کنار بگذارند.

– نبود یک رهبری (یا یک گروه رهبری )مرکزی:

هیچ رهبری که بتواند تمام گروه‌ها را زیر یک چتر واحد جمع کند و یا حداقل اعتماد همگی را بدست آورد وجود ندارد. هر گروه خود را رهبر می‌داند و این باعث می‌شود که هماهنگی میان آن‌ها دشوار شود.

در نتیجه این پراکندگی و نبود انسجام سازمانی، توانایی مخالفان را برای ایجاد یک نیروی قدرتمند و هماهنگ علیه رژیم به شدت کاهش می‌دهد.

۴. سرکوب توسط رژیم

رژیم اسلامی از ابزارهای مختلفی برای تضعیف و از بین بردن مخالفان استفاده می‌کند. این سرکوب نه‌تنها در داخل کشور، بلکه در میان گروه‌های خارج از کشور نیز اعمال می‌شود.

از آنجمله :

– نفوذ به سازمان‌ها:

رژیم معمولاً در سازمان‌های مخالف، به‌ویژه در خارج از کشور، نفوذ می‌کند تا اختلاف ایجاد کرده و آن‌ها را از درون تضعیف کند.

– دستگیری و تبعید:

فعالان و رهبران مخالف در داخل کشور به شدت تحت تعقیب قرار می‌گیرند. بسیاری دستگیر شده یا مجبور به ترک کشور می‌شوند، که این امر ارتباط آن‌ها با مردم داخل ایران را دشوار می‌کند.

– سرکوب گسترده اعتراضات:

رژیم با استفاده از نیروهای امنیتی و اطلاعاتی، اعتراضات مردمی را سرکوب می‌کند و مانع از گسترش آن‌ها می‌شود و به هر قیمتی که باشد سعی در پراکندگی معترضین مینماید ، بنابراین میتوان گفت که این سرکوب های شدید، توانایی مخالفان برای سازمان‌دهی و ایجاد یک جنبش موثر را به شدت محدود می‌کند و حتا با اعدام چند تن از جوانان مخالف، سعی در ایجاد رعب و وحشت مینماید تا مبادا مخالفین به فکر تجمعی دوباره باشند.

۵. نبود یک رهبر یا کادر رهبری کاریزماتیک و متحدکننده

یکی از مهم‌ترین عوامل در تشکیل یک ائتلاف موفق، عدم حضور یک رهبر یا یک گروه رهبری است که بتواند اختلافات ایدئولوژیک و تاریخی را کنار بزند و گروه‌ها را متحد کند. در حال حاضر چنین رهبری در میان مخالفان رژیم وجود ندارد.

جزئیات:

– هستند رهبرانی که از پتانسیل بالایی برای برخورد با رژیم دارند ، اما متاسفانه با عدم پذیرش از طرف دیگر گروه ها مواجه میباشند ، (متأسفانه همانطوری که قبلا اشاره شد ، هر گروهی خود را رهبر میداند و این تک روی عامل اصلی این پذیرش میباشد :

برخی از رهبران که در خارج از کشور فعالیت می‌کنند، به دلیل دور بودن از واقعیت‌های داخل ایران یا سوابق گذشته خود، مورد پذیرش عمومی قرار نمی‌گیرند.

بسیاری از رهبران گروها تنها نماینده یک جناح یا ایدئولوژی خاص هستند و نمی‌توانند حمایت گروه‌های دیگر را جلب کنند.

– نبود چهره‌ای ملی:

کمبود یک چهره ملی همه گرا یکی از بزرگ‌ترین چالش های تاریخ معاصر ایران میباشد ، کمتر چهره‌ای وجود داشته که بتواند نماد اتحاد ملی باشد و این فقدان همچنان ادامه دارد.

و تا زمانی که یک رهبر کاریزماتیک و مورد اعتماد اکثریت خود را معرفی و یا به قولی ظهور ننماید ، گروه‌های مخالف همچنان پراکنده و ناهماهنگ باقی خواهند ماند.

۶. فشارهای خارجی و نفوذ قدرت‌های خارجی

حضور قدرت‌های خارجی در میان مخالفان رژیم، اگرچه گاهی از نظر مالی یا سیاسی کمک‌کننده است، اما اغلب باعث ایجاد اختلافات داخلی میان گروه‌ها می‌شود.

به عنوان مثال،

• حمایت خارجی و بی‌اعتمادی داخلی:

گروه‌هایی که از حمایت مالی یا سیاسی قدرت‌های خارجی برخوردارند، معمولاً از سوی دیگران متهم به خیانت یا وابستگی می‌شوند.

برخی قدرت‌های خارجی، برای حفظ منافع خود، عمداً باعث ایجاد شکاف در میان مخالفان می‌شوند که حتمن در زمانش از آنها صحبت خواهد شد (البته در این بحث نیازی به ذکر نام این کشور ها نمی بینم و این بحث بسیار پیچیده و اختصاصی است که میبایست از تجربه همگی یاران جمهوری خواه استفاده شود ) .

• نگاه مردم به حمایت خارجی:

بسیاری از مردم داخل ایران به گروه‌هایی که بیش از حد به حمایت خارجی متکی هستند، اعتماد نمی‌کنند و آن‌ها را نماینده واقعی خود نمی‌دانند.

بنابرین این نفوذ و فشار خارجی، به جای تقویت مخالفان، اغلب باعث تضعیف آن‌ها و عمیق‌تر شدن اختلافات داخلی می‌شود.

۷. پادشاهی مشروطه به عنوان یک عامل اختلاف‌برانگیز

یکی از بزرگ‌ترین شکاف‌ها در میان مخالفان رژیم، اختلاف نظر بر سر جایگاه نظام پادشاهی است. این موضوع به شدت میان جمهوری‌خواهان و سلطنت‌طلبان اختلاف ایجاد کرده است.

– نگاه سلطنت‌طلبان:

آن‌ها نظام پادشاهی مشروطه را به عنوان یک مدل تاریخی و باثبات برای ایران می‌بینند و بر بازگشت به این نظام تأکید دارند، بدون اینکه حتا لحظه ای درنگ نمایند و بیندیشند که یک رژیم سلطنتی با یک فرهنگی همانند ایران ، مدت زمان درازی بطول نخواهد انجامید و ما آنرا به یک نظام پادشاهی دیکتاتور تبدیل خواهیم کرد . محمد رضا پهلوی تحصیلاتش را در لوزان سوئیس انجام داده بود و در همان زمان نوجوانی تحت تأثیر همکلاسی هایش با دمکراسی آشنا شده بود ، که حتا در بدو ورودش به ایران ، از رفتار دیکتاتورمؤبانه پدرش متعجب بود، اما خودتان شاهد اید که ما خودمان از این جوان چه ساختیم ؟ برایش القابی نظیر شاهنشاه یعنی شاه شاهان ، بزرگ ارتشداران ، خدایگان ، آریامهر و خیلی دیگر از این دست که خودش هم از شنیدن آنها هم متعجب بود و هم مفتخر.

– نگاه جمهوری‌خواهان:

آن‌ها معتقدند که نظام پادشاهی، حتی به شکل مشروطه، ضد دموکراتیک است و باید یک جمهوری بر اساس اصول دموکراسی و حقوق بشر جایگزین شود.

– نقش رضا پهلوی:

رضا پهلوی، به عنوان چهره برجسته سلطنت‌طلبان، اگرچه بر دموکراسی تأکید دارد، اما بسیاری از جمهوری‌خواهان بعلت اینکه آقای رضا پهلوی از شخصیت محکم و چه بسا صادقانه ای برخوردار نیست ، بنابراین رغبتی به همکاری با او ندارند و حتا حاضر به گفتگو با هم او نیستند (البته خود او هم جایگاهش را به مراتب بالاتر از این میبیند که در یک گفتگوی مشترک با جمهوری خواهان شرکت کند) ، شخصن از این نگاه جمهوری خواهان حمایت میکنم ، چرا ؟ به این دلیل که معتقدند که آقای رضا پهلوی هرگز صادقانه به میدان نیامد و اگر هم گهگاهی در این یا آن تلویزیون صحبت کرد فقط نگاه و بیانش این بود که اگر قرار است تغییری در ایران صورت بگیرد حتمن میبایست از طریق من باشد، و بطور کلی جمهوری خواهان و دیگر شخصیت های مطرح که وابستگی خاصی به هیچ گروهی نداشتد را در حاشیه قرار دهد.

در نتیجه این اختلاف میان سلطنت‌طلبان (که باعث و بانی آن فقط آقای رضا پهلوی است ) و جمهوری‌خواهان، مانعی جدی برای ایجاد یک استراتژی مشترک و متحد علیه رژیم است.

نهایتا روی سخنم با خودمان ، و یا بهتر بگویم ما مخالفین رژیم اسلامی است ، آیا هنوز هم معتقدیم که کشورهای اتحادیه اروپا و سازمان ملل متحد ، دلتنگ وضع مردم ایرانند و در کنار ایرانیان مخالفین رژیم اسلامی خواهند بود؟ و یا شاید با تحریم رژیم اسلامی ، ما را در براندازی این رژیم انسان ستیز یاری خواهند کرد؟ در تمامی این سالها، کشورهای اروپایی هرگز از داد و ستد هایشان با ایران کوتاه نیامده و همیشه دنبال منافعشان با ایران بوده اند و آنرا هم حق طبیعی خودشان برای حفظ منافعشان می دانند ، این ما هستیم که به بیراهه میزنیم و گمان داریم که آنها منافع مردم ایران را (با شعارهای حقوق بشری ) در نظر میگیرند ؟ اروپا و تمامی کشورهای مترقی ، از حقوق بشر حمایت میکنند اما فقط بعنوان کارت ویزیت و آنهم در مقابل دوربین ها ، در نتیجه دلبستن به آنها ما را بیش از پیش نا امید میکند و ما می بایست هدف را فقط بر روی توان خودمان استوار کنیم ، در نتیجه همکاری با دیگر نیروهای دمکراتیک چه در داخل ایران و چه در خارج ، میتوانیم خود را قوی تر و منسجم تر کرده که شاید سدی در مقابل این رژیم غیر انسانی باشیم .

سیاست علم دقیق همانند ریاضیات و فیزیک و…. نیست، به هرکجای کره زمین که برویم سرعت سقوط اشیا بدون در نظر گرفتن جاذبه زمین ۹.۸۱ متر در ثانیه میباشد (علم دقیق) ، در ریاضی برای یک الگوریتم با تمامی داده ها فقط به یک جواب مشخص خواهیم رسید و ……….، اما در سیاست بر اساس شرایط جغراسیاسی ، یک موضوع خاص در هر نقطه ای از دنیا میتواند به گونه ای دیگر تعبیر شود، خصوصا در برخورد با سیاست کشور هایی همانند ایران، می بینیم که برای یک موضوع از صبح تا انتهای روز ، در هر لحضه میبایست نسخه جدیدی بپیچیم ، در نتیجه در این چند سطر آخر ، اشاره ام به دوستانی است که معتقدند که فقط خط و استراتژی آنهاست که برای براندازی رژیم کار ساز است ‌بس و این دیگرانند که میبایست به سمت و سوی آنها آمده و خود را با آنها تطبیق نمایند.

با کمال تأسف می‌توانم بگویم که این خود باوری ۴۵ سال است که گریبان همگیمان را گرفته و هنوز هم درب بر همان پاشنه میچرخد.

خوش بود گر محک تجربه آید به میان

تا سیه روی شود هر که در او غش باشد

داود احمدلو

۲۵ ژانویه ۲۰۲۵

Designed with WordPress

طرف های اصلی و میدانی درگیری ،…

طرف های اصلی و میدانی درگیری ،…


الن اکباتانی
راست افراطی اسرائیل :

جریان رو به تقویت راست افراطی که با ترور اسحاق رابین و به شکست کشاندن صلح اسلو موفق شده بود در دو دهه گذشته سکان دولت اسرائیل را با هدف جلوگیری از تشکیل کشور فلسطین و ادامه توسعه طلبی و کسب زمین های بیشتر در دست بگیرد، با استراتژی ایجاد شکاف میان نیروهای فلسطینی عملا حماس را در غزه تقویت و به موازات محاصره این سرزمین معروف به زندان باز فلسطینی ها را چه از نظر اهداف سیاسی و چه در موقعیت جغرافیایی به رویارویی با یکدیگر کشانید.
در همین ایام، پس از شکست الگور از جرج بوش در انتخابات امریکا به یکباره سیاست آمریکا هم به سمت راست افراطی اسرائیل چرخش کرد که به دنبال آن ۸ سال بی عملی اوباما و روی کار آمدن ترامپ در ۱۹۱۶ را در جهت تقویت راست افراطی اسرائیل شاهد بودیم .
دولت اول ترامپ با ابتکار پیمان ابراهیم به کمک موثر این مسیر شتافت و بعضی دولت های عرب منطقه هم با قبول پیمان ابراهیم راه صلح و سازش با اسرائیل را گزینه بهتری برای حل مشکل فلسطینی ها و خاورمیانه یافتند.
سرانجام، راست افراطی اسرائیل کار را تمام شده انگاشت و مست از پیروزی در حین رصد تمام و کمال هر اقدام ضد اسرائیلی در خاورمیانه، و اطمینان از کرایش صهیونیستی بایدن در دفاع بی چون و جرا از اسرائیل خود را در ۷ اکتبر به خواب زد تا بهانه ای جهان پسند برای تصرف غزه پیدا کند.
حماس:
حماس با برجسته کردن شکست صلح اسلو مجددا ارابه ایدئولوژیک بخش بنیادگرای اخوان‌المسلمین را به راه انداخت و آرمان اولیه فلسطینی دال بر سرنگونی دولت اسرائیل و ایجاد فلسطین یکپارچه را راهبرد عملی خود قرار داد. مردم غزه زیر رنج تحمیلی اسرائیل در غیاب یک اندیشه راهنمای انتقادی، حماس را به سمت حاکمیت انحصاری در غزه پشتیبانی کردند.
جمهوری اسلامی،با وجود اختلاف عقیدتی با حماس، در راستای سیاست عمق راهبردی ضد اسرائیلی به پشتیبانی وسیع نظامی و مالی حماس دست زد و قطر ، زیر چشم بینا و لب خندان اسرائیل در توطئه تقویت حماس ، در راستای اندیشه شبه اخوان المسلمینی و تلاش برای تبدیل شدن به قدرت منطقه ای کمک های مالی فراوانی را به سوی عزه روانه کرد که عمدتا در مسیر اهداف نظامی حماس و نه
عمران غزه مصرف شد.
حماس مست از دستاوردهای نظامی و موقعیت سیاسی ، تصور تکرار یوم کیپور ( حمله مصر به اسرائیل در ۱۹۷۳ ) را در سر پرورانید و ناگهان ، زیر چشم خود بخواب زده دولت دست راستی اسرائیل فاجعه ۷ اکتبر را رقم زد.
هنوز نمیتوان پیروزی یا شکست هیچ یک از دو طرف در جنگ ۱۵ ماهه را از زاویه نتایج نهایی معین کرد؛ اما در میدان نبرد تاکنون هردو نه شکست خورده اند و نه پیروز شده اند.
حماس نتوانست با عملیات ۷ اکتبر به بهای بیش از ۶۰ هزار کشته، بیش از ۱۰۰،۰۰۰ مجروح، تخریب تمام غزه و آواره گی ۲ میلیون فلسطینی:
تمام زندانیان خود را برهاند .
محاصره غزه را بشکند .
وحشت ناشی از اقدام ۷ اکتبر را در سراسر اسرائیل گسترش دهد ؛ وسرانجام
جامعه جهانی را به سمت اهداف خود جلب کند.
در عوض، رهبران خود را از دست داد.نیروی پشتیبانی منطقه، حزب الله، را از دست داد. بخش قابل توجهی از نیروی انسانی و امکانات تدارکاتی و لجستیکی خود را از دست داد ؛ و با آینده ای مبهم پای قرار داد ناپایدار و لغزان یک آتش بس را امضا کرد.
راست افراطی اسرائیل هم با اتکا به سیاست شتابزده و جنگ طلب بایدن و کمک های نظامی بیدریغ او، با اقدام به عملیات انتقامجویانه به بهای ارتکاب یکی از فجیع ترین جنایات جنگی و ضد بشری که به دستور دستگیری نخست وزیر و وزیر دفاع اسراییل از طرف دیوان داوری بین‌المللی منتهی شد؛ اما نتوانست:
حماس را از غزه بیرون و خلع سلاح کند.
برای تصرف سرزمین ، مردم غزه را به صحرای سینا و اردن براند .
مناسبات خود را با تمام کشورهای عربی بهبود بخشد.
جامعه جهانی را به سمت اهداف خود جلب کند.
در عوض، با از دست دادن عملی پیمان ابراهیم ، کاشتن بذر کینه در دل میلیون ها فلسطینی و عرب و مردمان جهان ، و تحمیل هزینه جانی و مالی سنگین به مردم اسرائیل سرانجام برای آزادی گروگان ها، که پیش از شروع جنگ خانمانسوز انتقامی و در پرتو پشتیبانی جامعه جهانی ، میتوانست حل و فصل شود ؛ سرانجام ناگزیر شد حماس را به رسمیت بشناسد. با آن مذاکره کند و دست آخر پای همان قراداد آتش بس نا پایدار و مبهم را امضا کند.
در این گیر و دار، اما؛ در صورت نهایی شدن قرارداد آتش بس و اجرای کامل آن ، پیش از آنکه نتایج سرنوشت ساز جنگ پیروز و شکست خورده طرفین درگیری را به ما نشان دهند ، یک بازنده و یک برنده قطعی در صحنه پس از نبرد ۱۵ ماهه ، خود را نشان میدهند.
برنده : شرکت های سازنده و بانک ها و موسسات سرمایه گذاری ترکیه و اروپا و امریکا هستند که صد ها میلیارد دلار هزینه بازسازی غزه را دریافت میکنند .

!دستور اجرائی دونالد ترامپ و پ…

!دستور اجرائی دونالد ترامپ و پ…

رئیس‌جمهور آمریکا در اولین روز حضور خود در کاخ سفید، فرمان‌های اجرایی متعددی را امضا کرد که دستور توقف ۹۰ روزه تمام کمک‌های خارجی ایالات متحده نیز یکی از آنان بود. براساس این فرمان اجرایی که عنوان «تجدید ارزیابی و تنظیم مجدد کمک‌های خارجی ایالات متحده» را بر خود دارد، هزینه‌کرد آژانس‌های دولتی آمریکا برای کشورهای خارجی به مدت سه ماه متوقف خواهد شد. به این ترتیب، جریان پول‌های دولتی اختصاص‌پیداکرده به برنامه‌های اپوزیسیون ایران در آمریکا نیز فعلاً قطع خواهد شد. با توجه به اینکه براساس فرمان اجرایی مذکور قرار است این برنامه به‌طور کامل مورد بازنگری قرار بگیرد، احتمال اینکه در برنامه جدید اثری از اپوزیسیون ایران نباشد نیز وجود دارد. بازنگری و تنظیم مجدد برنامه کمک‌های خارجی آمریکا براساس سیاست‌های اصلی ترامپ یعنی «اول آمریکا (America First)» و «آمریکا را دوباره بزرگ کن (Make America Great Again)» انجام می‌شود، قرار است دولت آمریکا این موضوع را تحت بررسی قرار دهد که فعالیت گیرندگان این کمک‌ها تا چه اندازه به سیاست خارجی این کشور کمک می‌کند. در فرمان ترامپ آمده است: «کمک‌های خارجی و بوروکراسی ایالات متحده با منافع آمریکا همسو نیست و در بسیاری از موارد با ارزش‌های آمریکا مخالف است. آنها با ترویج ایده‌هایی در کشورهای خارجی که برعکس روابط هماهنگ و پایدار داخلی و بین کشورها هستند، صلح جهانی را بی‌ثبات می‌کنند.» در قسمت دیگری از این پیام می‌خوانیم: «این سیاست ایالات متحده است که هیچ کمک خارجی بیشتری نباید به نحوی پرداخت شود که کاملاً با سیاست خارجی رئیس‌جمهور هماهنگ نباشد.» بر اساس بند D فرمان اجرایی ترامپ، وزیر خارجه آمریکا ممکن است از اجرای این دستور برای برخی برنامه‌های خاص چشم‌پوشی کند. در بیانیه رسمی وزارت خارجه آمریکا نیز آمده است: «رئیس‌جمهور ترامپ به صراحت اعلام کرد که ایالات متحده دیگر کورکورانه پولی را بدون بازگشت برای مردم آمریکا هزینه نمی‌کند. بازنگری و تنظیم مجدد کمک‌های خارجی به نمایندگی از مالیات‌دهندگان سخت‌کوش فقط کار درستی نیست، بلکه یک الزام اخلاقی است.» بر اساس گزارش دویچه‌وله آلمان، اسرائیل و مصر به عنوان دریافت‌کنندگان کمک‌های خارجی آمریکا، دو استثناء این دستور جدید هستند. کمک‌های اوکراین نیز قطع شده است. براساس این فرمان، تمام کمک‌هایی که از/به صورت مستقیم از وزارت خارجه آمریکا یا از طریق این نهاد فدرال پرداخت می‌شود، متوقف خواهد شد و مشکل گروه‌های اپوزیسیون نیز از همین جا آغاز می‌شود. به‌رغم اینکه ۹ روز از امضای این فرمان می‌گذرد اما ارتباط این دستور با اپوزیسیون ایرانی مقیم آمریکا به تازگی مورد توجه قرار گرفته است.چراکه گفته می‌شود با درز کردن یک یادداشت داخلی وزارت خارجه مشخص شده بودجه این جریان نیز تحت تاثیر قرار خواهد گرفت. به‌طور طبیعی، بخش مربوط به برنامه ایران در هزینه‌های خارجی ایالات متحده ارتباطی با دولت جمهوری اسلامی ندارد. این پول از سال ۲۰۰۹ تاکنون تحت برنامه توسعه دموکراسی در شرق نزدیک (NERD) در اختیار چهره‌ها و گروه‌های اپوزیسیون قرار گرفته است. البته این برنامه تنها مسیر تزریق پول به این جریان‌ نبوده و باید دید که پیمانکاران با کدام کارفرمایان دولتی طرف بوده‌اند. اما وزارت خارجه، کانال اصلی محسوب می‌شود. در بیانیه وزارت خارجه آمریکا خواندیم که هر کمک مستقیم از سوی این وزارتخانه یا کمک‌هایی که از طریق این نهاد دولتی پرداخت می‌شده، متوقف خواهد شد. از یک سو یعنی تخصیص و پرداخت جدیدی صورت نخواهد گرفت و از سوی دیگر فعالیت نهادهای مرتبط با این وزارتخانه نیز با مشکل مواجه خواهد شد. تاکید وزارت خارجه از این باب است که گاهی پروژه‌های اپوزیسیون در بازوهای این نهاد و گاهی در مجموعه‌هایی تحت عنوان بنیاد (Foundation) یا اعانه (Endowment) تعریف می‌شد که با وزارت خارجه در ارتباط بودند و این بودجه را هزینه می‌کردند. پاسخ این سوال که چرا بسیاری از فعالان جریان براندازی مقیم آمریکا تحت عناوینی مانند فعال حقوق بشر، حقوق زنان، آزادی اینترنت، اقلیت‌های جنسی، اقلیت‌های دینی، آزادی رسانه و مانند آن فعالیت می‌کردند در همین برنامه‌ یافت می‌شود. نحوه کار به این صورت است که فرد متقاضی با تاسیس یک بنیاد یا موسسه غیردولتی ثبت‌شده در آمریکا به صورت مستقیم یا ارتباط از طریق یک موسسه به‌صورت غیرمستقیم، پروژه‌ای به نهادهای مربوط ارائه می‌کردند. این پروژه اگر با اولویت‌های نهاد مربوطه انطباق داشت و استانداردهای دیگر را نیز شامل می‌شد، مورد پذیرش قرار می‌گرفت. مثلاً متقاضی حوزه کاری خود را احقاق حقوق اقلیت‌های جنسیتی در ایران تعریف و در این حوزه فعالیت می‌کرد. پروژه او نیز به میزان N هزار دلار ارزش‌گذاری می‌شد. فرد دیگری یک پروژه بلندمدت مانند جمع‌آوری اسناد نقض حقوق بشر در ایران را ارائه می‌کرد. مجموعه دیگری ممکن است حوزه کاری خود را ارائه سرویس‌های VPN تعریف کرده باشد. با دستور جدید، تمام این فعالیت‌ها تحت تاثیر قرار خواهد گرفت. چراکه دولت جدید آمریکا این موضوع را بررسی خواهد کرد که این پروژه‌ها و هزینه‌هایی که هزینه‌اش از پول مالیات‌دهندگان آمریکایی پرداخت می‌شود، چه کمکی به این کشور می‌کند. بر اساس بیانیه رسمی وزارت خارجه آمریکا، مارکو روبیو وزیر خارجه این کشور درباره بازنگری سیاست کمک‌های خارجی گفته است: «هر دلاری که خرج می‌کنیم، هر برنامه‌ای که سرمایه‌گذاری می‌کنیم و هر سیاستی که دنبال می‌کنیم باید با پاسخ به سه سوال ساده توجیه شود: آیا آمریکا را امن‌تر می‌کند؟ آیا آمریکا را قوی‌تر می‌کند؟ آیا این امر آمریکا را مرفه‌تر می‌کند؟» احتمال اینکه پروژه حمایت از آزادی حجاب یا هر پروژه دیگری از این دست که جریان اپوزیسیون مقیم آمریکا پاسخ قانع‌کننده‌ای برای این سه سوال داشته باشد، اندک است. هرچند که مبلغ ۶۵ میلیون دلاری که گفته می‌شود به ایران اختصاص پیدا کرده در ۳۹ میلیارد دلار کمک‌های خارجی سالانه آمریکا خیلی به چشم نمی‌آید. اما به نظر می‌رسد دولت آمریکا در تلاش است دخل و خرج خود را هماهنگ کند. چه خواهد شد؟ به طور دقیق مشخص نیست کدام سایت‌ها، رسانه‌ها، اپلیکیشن‌ها و چهره‌های اپوزیسیون از این دستور تاثیر می‌پذیرند. آن‌هایی که پروژه‌های کاری‌شان از طریق وزارت خارجه آمریکا تغذیه می‌شد الزاماً مقیم این کشور نیستند. نکته مهم بعدی نیز این است که فقط آمریکا چنین خدماتی به گروه‌های مذکور ارائه نمی‌دهد بلکه در کشورهای اروپایی نیز چنین امکان‌هایی وجود دارد. اما آمریکا نقش مهمی در این میان بازی می‌کرد. در درجه اول، قطع موقت و احتمالاً دائم این بودجه بخش زیادی از فعالین اپوزیسیون را با مشکلات مالی و شغلی مواجه خواهد کرد. چراکه بخش قابل توجهی از آنان کسب و کارشان با همین پروژه‌ها تعریف شده و اصولاً مهارت دیگری بلد نیستند که بتوان با استفاده از آن در کشورهای غربی زندگی کرد. ترامپ خواسته یا ناخواسته برای کم کردن از بار هزینه‌های دولت فدرال، بخشی از فشارهای رسانه‌ای و امنیتی بر دولت جمهوری اسلامی را کم می‌کند. چراکه بسیاری از این مجموعه ناگزیر از تعطیلی و نیروهای وابسته به آن‌ها مجبور به گشتن دنبال شغل‌های دیگر هستند. در چنین فعالیت‌هایی پول حرف اول را می‌زند و تعداد محدودی از سایت‌ها و فعالیت‌های خارج از کشور هستند که به این دستگاه‌ها وابسته نباشند. بنابراین بخشی از این فشارها و پروژه‌ها ناگزیر تعطیل خواهد شد. احتمال پذیرفته شدن این پروژه‌ها در جامعه مدنی آمریکا نیز بسیار اندک است. جامعه مدنی در آمریکا ریشه‌دار و گردش و تامین مالی موسسات و چهره‌های شاخص فعال در آن نیز مشخص است. نهادهای جامعه مدنی آمریکا طیفی از موسسات هستند که آن‌ها را می‌توان از اندیشکده‌ها، دانشگاه‌ها تا موسسات خیریه و نهادهایی که فعالیت‌های عام‌المنفعه انجام می‌دهند دسته‌بندی کرد. این موسسات معمولاً چند راه مشخص برای تامین مالی دارند؛ انجام پروژه‌های دولتی و همکاری با دولت فدرال، اهدای پول (Donation) از سوی اشخاص حقیقی یا شرکت‌ها و همچنین موقوفه‌های شخصی شناخته‌شده که پول‌هایی را برای اهدافی خاص هزینه می‌کنند. دولت آمریکا نیز مشوق‌هایی قانونی و معافیت مالیاتی برای آن دسته از سرمایه‌داران لحاظ کرده که به این موسسات و نهادها کمک مالی می‌کنند. با هزاران مشکل ریز و درشتی که مردم و دولت آمریکا از لحاظ مختلف با آن‌ها دست به گریبان هستند، احتمال اینکه صاحب یک کمپانی بزرگ کمک مالی به جریان اپوزیسیون ایران را به کمک مالی به یک کالج یا خیریه مربوط به بی‌خانمان‌ها ترجیح دهد، بسیار اندک است. چراغ سبز در نشست شورای حقوق بشر؟ نمی‌شود به طور قطعی گفت که این اقدام چراغ سبز ترامپ به ایران است یا نه. چراکه دستور اجرایی ترامپ حول محور یک سیاست بزرگ است و اختصاص به ایران ندارد. اما به طور مشخص، بخشی از فشارها را کاهش داد؛ فشارهایی که اتفاقاً منشأ بخشی از اختلافات عمیق طی سال‌های گذشته میان ایران و آمریکا بوده است. از سوی دیگر، در جریان چهل و هشتمین نشست بررسی دوره‌ای جهانی شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در ژنو، نماینده آمریکا برای اولین بار از انتقاد از کارنامه حقوق بشری جمهوری اسلامی خودداری کرد. سوابق نشان می‌دهد آمریکا از سال ۲۰۱۰ (یک سال پس از آغاز برنامه تامین مالی اپوزیسیون) همواره در این نشست علیه ایران موضع‌گیری کرده است. باید صبر کرد و دید که مسیر تعامل میان دو کشور به کدام سمت خواهد رفت.