خدا در دو شخصیت

خدا در دو شخصیت

خدا در دوشخصیت،

چرا دین‌ها و اعتقادات مذهبی همیشه در مقابل علم سعی کرده اند به هر طرفندی که باشد سد راهش شوند؟دین و اعتقادت بر روی یکسری سخنان و خرافاتی که هرگز واقعیت شان محرز نبود بنا شده ولی برعکس علم براثر تجربه بوجود آمده و این را دین فروشان بخوبی میدانند و علم را بزرگ‌ترین دشمن کسب و کارشان میدانند ،در نتیجه برای رونق دکانشان با شیوع و رواج خرافه پروری سعی بر آن دارند که مردم را تا آنجاییکه امکاندارد همچنان در بی خبری نگه دارند.

در قرن سیزدهم «فردریک دوم»، نوه «فردریک باربروس کبیر»، امپراطور آلمان و پادشاه دو سیسیل(سیسیل وجنوب ایتالیا که به دو سیسیل معروف بود)، که اهل علم و دانش بود، بجای جنگیدن، تصمیم گرفت که یکی ازبزرگترین دانشگاه ها را در ناپل بنا کند، برای اینکار احتیاج به صلح داشت، بنابراین با «صلاح الدین ایوبی» وارد صلح شد و حتا صلاح الدین به خاطر شخصیت صلح دوستانه فردریک از پسرش «ال خمیل» که پادشاهدمشق بود خواست تا زمانیکه این امپراطور در حیات میباشد هرگز جنگی را با او شروع نکند، فردریک از همینفضای صلح آمیز بهره گرفت و از تمام نقاط دنیا از هر رنگ و پوست و اعتقاد برای این دانشگاه دانشجو بابورس تحصیلی پذیرفت، در نتیجه از تعداد کسانی که به کلیسا میرفتند رفته رفته کم شد و مردم بیشتر از قبلعلاقه خود را از رفتن به محیط این دانشگاه مخفی ننمودند تا اینکه بخواهند به کلیسا بروند، پاپ «Honorius سوم» که این دانشگاه را رقیبی جدی و خطری مطلق برای کلیسا میدید سعی کرد در مقابل آن بایستد و درنهایت فردریک را تکفیر کرد تا با این کار او دیگر نتواند  قدمش را در اماکن مقدس بگذارد و از محبوبیت او درآن زمان که فضا بسیار مذهبی بود بکاهد، تا جایی که جانشینان این پاپ «Grégoire نهم» و «Innocent چهارم»، هم هر کدام به نوبه خودشان این کار را کردند، کاری که در مسیحیت برای اولین بار اتفاق میافتاد کهیکنفر را سه بار تکفیر کنند، یعنی حتا بر خلاف شرع مسیحیت، فقط برای اینکه دکان و کسب کلیسا  را کهکمی تخته کرده بود.

بعد از پایان دوره تفتیش عقاید هم از گوشه کنار زمزمه هایی با خرافه ستیزی به گوش میرسید، در قرن هفدهم،یعنی یک قرن بعد از دنیای لوتریسم، صحبت کردن از جدایی دین و دولت غیر قابل تصور بود، «اسپینوزا » فیلسوف هلندی، که در یک خانواده یهودی اسپانیایی الاصل، که در قرن هفدهم بر اثر ترس از اینکه مباداقربانی تفتیش عقاید شود از منطقه لیبریای اسپانیا گریخته در ابتدا به پرتقال و سپس در هلند مستقر شدهبودند بدنیا آمد، و شاید اولین کسی بود که در مذهب یهودیت با زیر سوال بردن اینکه روح خدا نمی تواند ابدیباشد، از طرف جامعه یهودی تکفیر شد، بعد ها هم در نوشتار و گفتارش که دیگر اجازه چاپ آنها را به اونمیدادند ، از دخالت و نفوذ کلیساها و مراکز مذهبی در زندگی مردم بسیار سخن میگفت و مرتب هم مورد تهدیدو حمله قرار میگرفت. حتا خود او هم نمی توانست تصور بکند که بعد از دویست سال عقاید و نظریه هایش درقالب کلمه ای به نام لائیسیته معنا پیدا کند، شاید اگر او را پدر لائیسته و تئوری جدایی دین از دولت بنامیماغراق نکرده باشیم.

پس اگر در قرن نوزدهم «ویکتورهوگوها » رسمأ از لائیسیته در مجلس و روزنامه ها صحبت کردند شاید زمینههای آن در دو قرن قبل از زمانشان آماده گشته بود.

چرا در کشورهای مسلمان هرگز سعی نکردند که خدا را به آسمان، یعنی سر جای اصلیش، همانطور که همهمسلمانان تصور دارند بفرستند؟ آیا خدایشان با خدای مسیحیت تفاوت دارد و خوشش نمیاید که به کارشدخالت کنند؟ یا اینکه خدا همان خداست و این شخصیت دوم اوست؟

و هر بار که نسیمی در این جوامع برای آگاهی مردم وزیدن گرفت آنرا در نطفه خفه کردند، چرا؟ به نظر نگارندهنا آگاهی و فقر اقتصادی این جوامع، برای آنها  یک وابستگی به نیرویی ماورالطبیه که می‌تواند خدا باشد و یابندگان برگزیده توسط او بوجود آورده که اگر او یا آنها بخواهند می‌توانند  تمام مشکلات اعم از مالی وسلامتی و عقب افتاده گی آنها را درمان کنند، در نتیجه بجای آنکه تکانی خورده و خود به دنبال حلمشکلاتشان باشند، شب و روز به درگاه این موجوداتمقدسنیایش میکنند تا نظر لطفی به آنها بیفکند ،حال به زیر سوأل بردن این اندیشه تقدس مأبانه می‌تواند عواقب روحی و روانی در پی داشته باشد و خلأ ای کهدر آنها ایجاد میکند را هرگز نتوانیم با چند دلیل منطقی و علمی پر نماییم، البته روشنگری درین مورد کاریفرهنگی و بس دشوار خواهد بود و تا زمانی که این معضل در جامعه ایرانی حل نشود مطمئن نیستم که بتوانیمدمکراسی و مسائل سیاسی اقتصادی را در ایران حل نموده و آسایش و بهروزی را به این جامعه باز گردانیم؟

سالها پیش جوانی مصری بنام حامد عبدالصمد که در ابتدا با اخوان المسلمین برای یک اسلام آرمان گراهمکاری می‌کرد، به این نتیجه رسید که این افراطی گری در جهان اسلام فقط برای ترس از زوال آن میباشد، اوکه در آلمان علوم سیاسی خوانده تحت تأثیر کتاب معروف «انحطاط غرب» از «اسوالد اشپنگلر» قرار گرفته، کهاین نویسنده هم خودش بر اثر تئوری «ابن خلدون»، فرهنگ ها را با زندگی گیاهان مقایسه میکند، او می‌گویدگیاهان جوانه میزنند، بعد میپوسند و از بین میروند، اسلام هم همین طور، دوره شکوفایی اش به پایان رسیده،حامد عبدالصمد همچنان تأثیر گرفته از «ساموئل هانتینگتون » در کتاب معروفش «جنگ فرهنگ ها» نتیجهمیگیرد که در سوره ۱۳ قرآن بنام الرعد که می‌گویدآنچه که به درد بشریت نخورد در نهایت از صفحه روزگارمحو خواهد شد، زوال اسلام پیش بینی شده است. حامد عبدالصمد در کتاب خود بنام « فاشیسم اسلامی»،تأکید می‌کند که منظور او از اسلام، باورهای طرفدارانش نیست، بلکه آن آرمان های بلندپروازنه ای است کهاسلام سیاسی بر دوش مسلمانان گذاشته است.

آیا جوامع مسلمان سنتی میبایست منتظر عبدالصمد های دیگری باشند  تا مردم بدانند که برای درمان چشمدرد، با وجود چشم پزشک دیگر جایی برای دخیل بستن به امامزاده ها وجود ندارد؟ یا شاید اسلام، خصوصااسلام شیعی نیازی به مارتین لوترها  یا اسپنوزاها دارد که هر کس را در جایگاه خود قرار دهد؟ آیا زمان آننرسیده که به این مسئله فرهنگی که از هر جهت آنرا بسنجیم بسیار حیاطی است و برای جامعه خرافات زدهایران حکم درمان را دارد بپردازیم؟بهر روی این وظیفه بسیار سنگین بر روی دوش مخالفین رژیم میباشد که بیتوجهی به آن به نوعی شانه خالی کردن از بار مسئولیت میباشد، میبایست همگی بر آن باشیم تا با ایجاد یکجامعه مدنی، هر شهروندی  فارغ از هرگونه تأثیر مذهبی در زندگی روزمره اش بتواند به زندگی خود ادامهدهد، به امید هر چه زودتر آنروز.

داود احمدلو

۱۳ ژانویه ۲۰۲۱

اصالت یا جهالت

اصالت یا جهالت،

در شرایط کنونی این اولین بار است که تمامی دنیا علیه یک دشمن مشترک که همان ویروس کرونا باشد درجبهه های مختلف میجنگند، در ایران هم بجای اینکه دولت در خط اول جبهه باشد این مردم هستند که از جانومال هزینه میکنند تا بتواننددر مقابل این ویروس مقاومت کنند و سرپا بایستند، بهر روی دیر یا زود این ویروسبا هر هزینه ای حتا هزینه جانی بسیار سنگین در ایران هم مهار خواهد شد، اما ویروسی در قرن هیجدهم برپیکر ایران وارد شد که هزاران بار به مراتب سهمگین تر و هراس انگیز تر از ویروس کرونا است و هنوز هم با آندست بگریبانیم.

قرن هیجدهم را که قرن روشنگری و شروع خرافه زدائی در اروپا و ورود به دنیای صنعتی مینامند، در دو کشورهمسایه ایران و روسیه به دو طریق مختلف شروع شد، در روسیهپترکبیربا خشکاندن دریایی از باتلاق اولینسنگ بنای سن پترزبورگ را بر زمین نهاد که بعدها آن را پنجره ای  رو به دنیا نامگذاری کردند، در ایران باظهور نادرشاه، ایران یکبار دیگر به قدرت بلامنازع تبدیل شد و بعد از غروب نادری، فاجعه ظهور قاجار و اولینسنگ بنای حرمسراهای سلاطین این سلسله بر زمین نهاده شد. با آمدن قاجار دوباره نسیم خوش سورچرانیبه مشام ملایان سرازیر گشت و با باز شدن پای آنها به دربار شاهان، آغازی بود برای شیوع ویروس هولناکملایان و خرافات و به دنبال آن شروع قرن نادانی و جهالت و استبداد شیعی برای ملتی که سکان دار یکی ازبا اصالت ترین و قدیمی ترین فرهنگ های دنیا بود.

در اروپا، ناپلئون ها و بیسمارک ها نگاهشان را فراتر از مرزهایشان برای وسعت و ثروت سرزمین هایشان بردهو بر ترک اسبانشان نشستند، در ایران شاهان قاجار بر تخت سلطنت نشسته و بارگاهشان را به مرکز دعانویسی، نذر و نیاز و تعزیه تبدیل کرده و نگاهشان هرگز فراتر از ورودی و خروجی حرمسرایشان‌ تجاوز نکرد.

در اروپا هگل ها و مارکسها با نوشتن مانیفست هایشان برای بهزیستی جوامعشان به یاری آنها آمدند، درایران معماران و سازندگان آینده ایران امثال امیر کبیرها، قائم مقام فراهانی ، میرزا آقا خان کرمانی و…………را بقتل رساندند و بجای ساختن مدرسه، به ساختن امام زاده های عجیب و قریبی، که هرکدامشفابخش بیماری خاصی بودند پرداختند و آنهم در مملکتی که میراث خوار دانشمندی همچون ابن سینا استکه یکی از پدران  علم پزشکی میباشد.

بدین طریق بود که مردم ایران راآلوده ویروسی نمودند که با نگاه اول، هیچ دارویی برای درمان آن و قربانیشدن چندین نسل وجود ندارد مگر داروی خرافه زدایی، اینک بر آزادی خواهان و مخالفان رژیم اسلامی استکه مسئولیت روشنگری و آگاهی مردم را بر دوش گرفته تا شاید بتوانند آنان را از این دام هولناک برهانند و بهآنها بفهمانند که تا زمانی که جامعه بند نافش به ضریح این امامان و امامزادگان ریز و درشت بسته است رنگبهروزی و شادی را نخواهند دید، تا زمانی که پول کتاب بچه دبستانی اش را در چاه چمکران برای پرداختهزینه سفر ظهور امام زمان می ریزد، هرگز سایه خوشبختی و سعادت به آسمان ایران نخواهد رسید،اینجاست که باید پافشاری بر این پیام داشت، که بزرگ‌ترین خطری که یک جامعه را تهدید می‌کند اینست که بهنام دین از آزادی هرکس در بکار گرفتن عقل و خرد خویش جلوگیری می‌کند، به عبارت دیگر، اگر مذهب جایقوانین را در جامعه بگیرد توانایی آزاد اندیشی را از انسان‌ها سلب خواهد کرد.

داود احمدلو

۱۲ دسامبر ۲۰۲۰

شعار ۵۰٪ قدرت یا حزب زنان…

شعار ۵۰٪ قدرت یا حزب زنان…

شعار ۵۰٪ قدرت یا حزب زنان

ثریا ندیم پور

جنبش فمنیستی در سوئد در دهه ۹۰ وارد فاز جدیدی از تاریخ‌اش شد. مسئله در قدرت بودن زنان از دهه‌های قبل شروع شده بود. به طوری که در سال ۱۹۸۳ نزدیک ۳۸٪ از نمایندگان پارلمان مرکزی ( کشوری) را زنان تشکیل می‌دادند در حالی که درصد نمایندگان زن در پارلمان در انتخابات ۱۹۹۱به ۳۳٪ تقلیل یافت. تقسیم قدرت به طور برابر بین مردان و زنان در جامعه سوئد سال‌ها مورد بحث بود. ولی به دلیل محوری نبودن این بحث و نبود برنامه مشخص، تعداد زنان در مراکز قدرت از جمله در پارلمان مرکزی در دوره‌های مختلف انتخاباتی متغیر و هیچگاه به ۵۰٪ نمی‌رسید. به همین دلیل نیاز یک حرکت جدی با پشتوانه محکم برای پایداری برابرجنسی در جامعه احساس می‌شد.

در این راستا درست بعد از انتخابات ۱۹۹۱ یک جنبش فمینیستی به نام شبکه جوراب‌های ساپورت [۱] با شعار ۵۰٪ قدرت و دستمزد برابر برای زنان شکل گرفت. همزمان این جنبش تهدید کرد در صورت عدم توجه به این خواست‌ها حزب زنان را تشکیل خواهد داد. افراد کلیدی این جنبش عبارت بودند از:

ماریا پیا بوئه‌تیوس Maria-Pia Boëthius متولد ۱۹۴۷، فمینیست، ژورنالیست، نویسنده، و فعال سیاسی.

آگنتا استارک Agneta Stark متولد ۱۹۴۶، محقق، اقتصاددان، کنشگرسیاسی، نویسنده.

ابا ویت برات‌سترؤم Ebba Witt-Brattström متولد ۱۹۵۳ محقق در ادبیات سوئد، فمینیست و پرفسور.

شعار این جنبش: «تمام دستمزد (دستمزد برابر)، نصف قدرت؛ یا حزب زنان»

این جنبش شبکه‌ای از زنان فعال سیاسی – اجتماعی بود. هدف تشکیل این شبکه کمک به زنان سیاسی در قدرت در همه احزاب و همزمان جلب علاقه احزاب مختلف به مسائل زنان بود. این شبکه وابسته به هیچ سازمان و حزب خاصی نبود. اما بخشی از اعضایش طبیعتا عضو احزاب مختلف سیاسی بودند. بیشترین هواداران این جنبش در طیف چپ بودند. کما این که به ادعای خانم ماریا ـ پیا یکی از بنیان‌گذاران این جنبش، مشکل بود که توجه دست راستی‌ترین حزب را به این جنبش جلب کرد.

این جنبش توانست در مدت کوتاهی توجه بسیاری از زنان رادیکال درون احزاب مختلف را به خود جلب نماید. رسانه‌ها نیز در بازتاب این حرکت نوین در جامعه نقش مهمی ایفا نمودند.

جنبش فمینیستی جوراب‌های ساپورت به سرعت در سال 1992 در اقصی نقاط سوئد رشد کرد، تا جایی که زنان تهدید نمودند اگر نصف قدرت و دستمزد برابر در مقابل کار برابر به زنان داده نشود ازهمه فعالیت‌های خود در احزاب مختلف کناره‌گیری کرده ، فعالیت‌های خود را در حزب زنان متمرکز خواهند نمود.

این جنبش در مطرح شدن مسائل زنان و همچنین انتخاب تعداد بیشتری از زنان در برگه‌های انتخاباتی احزاب مختلف روز، نقش مهمی ایفا نمود. لیست‌های انتخاباتی احزاب مختلف در سال ۱۹۹۴ بیانگر این واقعیت است.

کما این که حزب سوسیال دمکرات به دلیل فشارهای سازمان زنان حزب و همچنین پشتیبانی این سازمان از جنبش «جوراب های ساپورت»، در کنگره ۱۹۹۳ تصویب کرد که تعداد زنان و مردان در برگه‌های انتخاباتی در همه سطوح انتخابات شهری، استانی، و مرکزی مساوی باشند و لیست‌های انتخاباتی حزب سوسیال دموکرات ازآن زمان به بعد به لیست‌های «یک در میان، زنان» معروف شدند.

لیست‌های انتخاباتی حزب چپ نیز شامل ۵۰٪ زنان و ۵۰٪ مردان شد.

در اثر این جنبش، در انتخابات سال ۱۹۹۴ در صد نمایندگان زن در پارلمان مرکزی (کشوری) به ۴۸٪ رسید. نتیجه انتخابات دوره بعد در سال ۱۹۹۸ نیز ۴۸٪ شد.

وجود تعداد مساوی زنان و مردان در برگه‌های انتخاباتی حزب سوسیال دموکرات موجب شد که حزب در انتخابات سال ۱۹۹۴ موفق شود که تعداد رای‌هایش را به سطح دوران ۱۹۶۸ـ ۱۹۲۴ که دوران طلایی موفقیت حزب در انتخابات بود، برساند.


۱) مقاله ۱۵۰ سال از تاریخ فمینیسم، از مسئله زنان تا سیاست برابری جنسی نویسندگان: به قلم آن‌ماری یوبری Annmari Ljuhgberg  نویسنده و مترجم، یوهان لؤن‌روت Johan Lönnroth، نویسنده و معاون قبلی دبیر کل حزب چپ، و ریاضی دان، یامی ساند Jammy Sand پژوهشگر ادبیات. منبع وبسایت اداره برابری Jämställ.nu (jamstall.nu) و روزنامه سراسری Aftonbladet ژوئن ۲۰۰۲.

بی پیر مرو خرابات هرچند که سکن…

بی پیر مرو خرابات هرچند که سکن…

 

بی پیر مرو خرابات هرچند که سکندر زمانی

آیا نوید افکاری و به دنبالش روح الله زم آخرین اعدامی های رژیم اسلامی بودند؟ مسلمن نه، چون در همین چند روز اخیر پنج تن دیگر از هموطنان بلوچمان، بدون کوچکترین محاکمه و فقط با برچسب های ساخته و پرداخته رژیم اسلامی اعدام گردیدند ، آیا اینها آخرین نفرها خواهند بود؟ رژیم می‌گوید که اعدام این پنج بلوچ به علت همکاری با گروهای مسلح مرز نشین که مرتکب هرگونه خلافی می‌شوند بوده اند، بدون اینکه کوچکترین مدرکی در این مورد ارائه دهد.

در سال ۲۰۰۸ در شهر دارفور در سودان، توسط دادگاه بین المللی “لاهه “ که قضاوت آن با “لویی مورنو اوکامپس” بود، درخواستی مبنی بر محاکمه عمر البشیر رئیس جمهور سابق سودان، به خاطر نسل کشی و جنایات علیه بشریت، که بعد از کودتای ۱۹۸۹ در سودان مرتکب شده بود صادر شد.

این اولین باری بود که در تاریخ معاصر، یک نهاد بین المللی مهم  برای دفاع از حقوق بشر، دست به چنین کار مهمی زده بود، عمر البشیر که کشورش مانند جمهوری اسلامی عضو دادگاه بین المللی جنایی نیست، فکر می‌کرد که به سراغش نخواهند آمد و براحتی از مسئولیت بابت آن همه جنایت شانه خالی کرده و همچنان دست نیافتنی است، زهی  خیال خام، و نهایتا حکم باز داشت او صادر شد.

نقطه مشترکی که همه دیکتاتورها دارند، اینست که در یک برهه خاصی در اوج قدرت ، دچار نوعی بیماری خاصی  از  کوری و کری می‌شوند، که از نظر پزشکی وجود خارجی ندارد ولی از نظر فیزیکی در بین قلدرها و زورگویان حکومتی و سیاسی رایج می باشد، از همانهایی که شاه گفت شنیدم که خیلی دیر بود و خامنه ای هنوز در حال درمان ناشنوایی است، آیا این دیکتاتور تهی مغز، بلاخره درمان خواهد شد و خواهد شنید؟ بعید میدانم؟

شاید دست یافتن به جنایت کاران رژیم اسلامی، به راحتی عمر البشیر نباشد، ولی چیزی که مهم است، خواستن محاکمه خامنه ای، توسط همپالکی های دیروزش میباشد. چندی پیش عده ای از حزب الله لبنان که از شاخه اصلی جدا شده اند، به دور صبحی طفیلی دبیر کل سابق این حزب جمع شده اند و این شخص در اولین ویدیوی خود می‌گوید، قبل از اینکه رئیس جمهور لبنان را به خاطر کارشکنی و دزدی هایش محاکمه کنیم، باید بالای  دستی های او که حسن نصرالله و علی خامنه ای میباشند را به پای میز محاکمه کشید، چون تمام بدبختی لبنان زیر سر آنهاست.

می بینید که زمان زیادی طول نخواهد کشید، که برای کشاندن این جنایت کاران به پای میز محاکمه نیازی نداریم تا “لاهه” برویم، مردم ایران و خاورمیانه به جایی رسیده اند که بتوانند صلاح ومصلحت خویش را تشخیص دهند، دیگر جایی برای این دایناسورها نخواهد بود.

کمی کمتر از یکماه پیش، دکتر احمد رضا جلالی را به زندانی که آنرا راهروی مرگ مینامند منتقل نمودند تا او را همانند دیگران به طناب دار بسپارند( گو اینکه با جابجایی او بدنبال گرفتن امتیاز از اروپا، بابت تروریست‌های دولتی رژیم که با مواد منفجره در بلژیک دستگیر شده بودند و قرار بود که محاکمه بشوند بی ربط نبود) ، تصویری از او بعد از آخرین صحبت تلفنی با همسرش منتشر شد، میبایست این عکس را بارها نگاه کرد تا به عمق ناامیدی او در آخرین ساعات زندگی اش پی برد، پدر خانواده ای که بیگناه و فقط رژیم او را به خاطر باج گیری از اروپاییان قرار است به کام مرگ بفرستد.‍

داستایوسکی در کتاب “ابله”حال و روحیه کسی که در راهروی مرگ قرار دارد و قرار است یکربع بعد اعدام شود را با تمام جزئیاتش بیان کرده ، می‌گوید  هیچ ادبیاتی برای تفسیر و تشریح آن وجود ندارد،چون خودش آنرا از سر گذرانده بود، همچنین کسی که یکربع قبل از اعدامش همانند خودش آزاد گشته.

حال ما چه ابزاری در دست داریم تا بتوانیم در مقابل این یاغیگری رژیم نسبت به هموطنانمان بایستیم ؟ رژیم اسلامی بخوبی میداند تا زمانیکه مخالفان رژیم همدیگر را بر نمی تابند و چشم به درگاه اروپا و یا امریکا دارند آسیبی به او نخواهد رسید( داستان بلدرچین و برزگر را همه میدانید) آیا فقط با گفتن بیایید و متحد شویم کار به جایی خواهیم برد؟ سخاوتمندی فقط به بخشش مال و منال نمی باشد ، اگر به خاطر نجات ایران از تنگ نظری ها و خود محور بینی های حزبی و دسته ای اجتناب نکنیم و بیکدیگر تکیه نداشته باشیم از این بیشتر نصیبمان نخواهد بود و فقط با فریاد نه به اعدام در مقابل پارلمان اروپا و نهادهای حقوق بشری راه به جایی نخواهیم برد، و پیوسته بر سرمان آن آید که بر سر دمنه آمد.

گوهر جام جم از کان جهانی دگر است

تو تمنا ز گل کوزه گران میداری؟

پدر تجربه ای دل تویی آخر ز چه روی

طمع مهر و وفا زین پسران میداری؟

داود احمدلو

ششم ژانویه ۲۰۲۱

عزاداری و تاثیرات آن بر اقتصاد…

عزاداری و تاثیرات آن بر اقتصاد…

عزاداری و تاثیرات آن بر اقتصاد

 

تغییر در عرضه و تقاضای کالاهای اساسی و خدمات در مقیاسی گسترده موجب برهم زدن تعادل بازارها شده و میتواند آثاری مخرب براقتصاد کشور و بالطبع بر زندگی مردم برجای گذارد.

برگزاری آئین ها و مراسم مذهبی و عزاداری، با توجه به حجم این مراسم، میتواند بر شاخص های اقتصادی هر جامعه ای اثرگذار باشد.

یکی ازاین مراسم، عزاداری محرم است که در این نوشته با نگاهی کارشناسانه و با ارائۀ آمار و ارقام تقریبی مورد برسی قرار گرفته و به تأثیر آن بر شاخص های اقتصادی اشاره می شود.

بنابرگزارش روزنامه شهروند در ده روز اول ماه محرم حدوداً مبلغ دو هزار میلیارد تومان پولی است که مردم فقط نذر میکنند، بعلاوه در طی این مراسم نود و یک هزار تن برنج، بیست و سه هزار تن حبوبات، چهل و دو هزار تن روغن خوراکی مصرف میشود که مبلغ تقریبی آن یک هزار و دویست میلیارد تومان است.

حدوداً نزدیک به هزار میلیارد تومان هزینه گوشت می شود. بیش از یک میلیارد و دویست میلیون ظروف پلاستیکی یک بار مصرف بکار برده میشود.

براساس گزارش بانک مرکزی جمهوری اسلامی قبل از شروع ماه محرم قیمت اجناس و کالاهای اساسی تا چهل درصد افزایش پیدا میکنند.

به مخارج نامبرده در بالا باید هزینۀ کالاهایی مانند سنج، زنجیر، طبل، علامت، بلندگو و لوازم الکتریکی و پارچه های سیاه و سایر پارچه های رنگی را اضافه کرد.

بنابر گزارش روزنامه آرمان هشتاد درصد این کالاها از کشورهای چین، کره و ژاپن میباشد که هفتاد درصد آن از چین وارد می‌شود، یعنی محرم برای کشور چین ایجاد شغل و درآمد می کند و هزینه آن از جیب ملت ایران پرداخت میشود.

به این اقلام هزینه‌های دیگری مانند آب، برق، چراغانی، پولی که مداحان، روزه خوانها، نوحه خوانها دریافت میکنند و سایر هزینه‌های جنبی نیز اضافه میگردند.

بعلاوه چرخ اقتصاد مملکت در تعطیلات محرم کلاً از کار می‌ایستد و ضرر و زیانی که ناشی از آن است نیز باید وارد این محاسبه شود.

اما مبلغ بالای هزینه را نظام اسلامی متقبل می‌شود، علاوه برمبالغ کلانی که این نظام در داخل کشور صرف میکند، سالانه مابین یک تا دو میلیون نفر را روانه کربلا میکند و خوراک، نوشیدنی، سرپناه اکثریت این جمعیت عظیم را در کربلا و نجف تآمین می نماید.

هزینه ای که نظام اسلامی و مردم طی ماه محرم متقبل میشوند و ضرر و زیانی که به اقتصاد مملکت وارد می‌شود در مجموع بیش از پانزده هزار میلیارد تومان است (بر اساس نرخ رسمی دلار از طرف بانک مرکزی) که حدوداً بالغ بر پنج میلیارد دلار میشود.

بر اساس معیارهای بین الملی و بانک جهانی بشرط مدیریت صحیح، میتوان در کشورهای در حال توسعه، به ازای هر یک میلیارد دلار در بخش صنعت بیش از چهل هزار و در بخش کشاورزی صد و هفتاد هزار شغل ایجاد کرد.

در نتیجه با همین پنج میلیاد دلار میتوان سالانه حداقل بیش از دویست و پنجاه هزار شغل جدید بوجود آورد. اگر مخارج مکه رفتن حجاج (سه میلیارد دلار) و هزینه های ماه رمضان، صفر و سایر روزهای مذهبی و امامزاده ها که تعدادشان در زمان نظام اسلامی بطور نجومی افزایش یافته و نذرهایی که در این رابطه صرف میشود و مخارج میلیارد دلاری که نظام اسلامی در کشورهای مختلف از آسیا، افریقا و امریکای جنوبی تا سایر نقاط برای ساختن مسجد و مراکز مذهبی بر ملت ایران تحمیل می کند. را نیز به آن بیافزائم میتوان حداقل سالانه حدوداً هشتصد هزار و در یک دوره ده ساله بیش از هشت میلیون شغل ایجاد کرد…

هر نذر کننده و هر نذر گیرنده بخشی از هزینه زیر ساختهای اقتصادی اجتماعی مملکت و ایجاد شغل را میبلعد.

جهانگیر لقائی